جدول جو
جدول جو

معنی ذات میل - جستجوی لغت در جدول جو

ذات میل
(تُ)
قریه ای به شرقیۀ مصر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
از کوهستانها و ییلاقهای شاه کوه و ساور. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 127 و ترجمه وحید ص 159 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ مِغْ وَ)
فرس ذات مغول، اسپ پیشی گیرنده
لغت نامه دهخدا
(فِ نُ / نِ / نَ دَ)
در یک باری. (قاضی خان بدر محمد دهار). کرتی. نوبتی
لغت نامه دهخدا
(تُ سِ)
ابرق ذات ماسل، قال الشمردل بن شریک الیربوعی و کان صاحب شراب:
شربت و نادمت الملوک فلم اجد
علی الکأس ندماناً لها مثل دیکل
اقل ّ مکاساً فی جزور و ان غلت
و اسرع ایضاحاً و انزال مرجل
تری البازل الکوماء فوق خوانه
مفصّله اعضأها لم تفصّل
سقیناه بعد الرّی حتی کأنما
تری حین امسی ابرقی ذات ماسل
عشیه انسینا قبیصه نعله
فراح الفتی البکری ّ غیر منعل
لغت نامه دهخدا
(فِ دَ)
شبی. (قاضی بدر محمدخان دهار). در شبی. (مهذب الاسماء). شبی از شبها
لغت نامه دهخدا
(تُ غِ)
ابن موسی گوید موضعی است میان یمامه و نباج و میان آن و نباج دو منزل است و آن در اول بنی کلیب بن یربوع را بود و سپس به بنونمیر منتقل گردید. وعمرانی آورده است که ذوغسل (؟) قریه ای است بنوامری ٔالقیس را در شعر ذی الرمّه آنجا که گوید:
واظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاًو لینا
انخن جمالهن ّ بذات غسل
سراهالیوم یمهدن الکدونا.
و ابوعبیداﷲ سکونی گوید آنکس که از نباج به یمامه رفتن خواهد باید از اشی ّ بذات غسل رود و آن نخست بنوکلیب بن یربوع رهط جریر را بود و اکنون نمیر راست. و از ذات غسل تا امره قریه ای است. و حفصی راست:
بثرمداء شعب ٌ من عقل
و ذات غسل ما بذات غسل .
و بدانجا بستانی است که به ذات غسل معروف است
لغت نامه دهخدا
(تُ رِ)
موضعی است به دیار عرب. مثقب عبدی گوید:
مررن علی شراف فذات رجل
و نکبن الذرانح بالیمین.
(معجم البلدان).
و ابن الأثیر در المرصع ذات رجل این شعر را گوید به دیار کلب در شام است، و نیز جایگاهی است به زمین بکر بن وائل. (المرصع). و یاقوت گوید: از ارض بکر بن وائل از اسافل حزن، و نیز محلی نزدیک یمامه. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
روضه ذات بیض، یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذر بن درهم:
و روض من ریاض ذوات بیض
به دهنی مخالطها کثیب
لغت نامه دهخدا
(تُ لَ)
ماری خرافی که به آدمی حمله آرد
لغت نامه دهخدا
(لَ)
نام دیهی جزء دهستان بخش مرکزی لنگرود. واقع در پانزده هزارگزی جنوب لنگرود. دارای 95 سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تُ یَ)
دارائی. مال. ذات ید فلان، مایملک او. قلت ذات یده، تنگ دست گردید
لغت نامه دهخدا
(تُ شَل ل)
پشته ای است به دیارغطفان. و بجای لام شل دال هم آمده است. یعنی شدّ
لغت نامه دهخدا
از مناطق کوهستانی و ییلاقی شاه کوه و ساور استرآباد
فرهنگ گویش مازندرانی